علی نازمعلی نازم، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 16 روز سن داره

علی گوگولی

اولین خرابکاری

اولین خرابکاری جنابعالی شکستن گلدان مورد علاقه ام بود، خیلی دوستش داشتم، طبق معمول دستتو گرفتی به میز و بلند شدی، بعدش یه تنه زدی به میز و گلدون افتاد که خوشبختانه رو سرت نیوفتاد، ترسیده بودی ولی برای اینکه عصبانی نشم بهم نگاه میکردی و میخندیدی بعدش به تقلید از من میگفتی :e e e e e ...
28 مهر 1394

همایش شیرخواران حسینی

  علی اصغر مامان، امسال اولین ماه محرم زندگیته، پارسال این موقع تو دل مامان داشتی تکون میخوردی، امیدوارم همیشه با پیامها و اهداف عاشورا آشنا باشی و امام حسین حافظت باشه گلم، این هفته جمعه همایش شیرخواران حسینی بود که پارسال عهد کرده بودم که نی نی ام سالم و سلامت بیاد تو بغلم، ببرمت اونجا، واسه همین یه روز قبلش لباسها و پیشونی بندت رو آماده کردم و صبح کمی با تاخیر ساعت نه رسیدیم، خیلی شلوغ بود و پر از نی نی های گوگولی مثل خودت، قبل از به دنیا اومدنت همیشه این مراسم رو از تلویزیون نگاه میکردم ولی فکر نمیکردم که از نزدیک اینقدر با عظمت باشه، تو هم که مثل همیشه فدات بشم، محو تماشای بچه ها شده بودی   &nbs...
27 مهر 1394

ده ماهه شدی عشقم

               عروسک کوچولوی مامان امروز بیست و سه مهر نه ماهه ات رو تموم کردی و وارد ده ماهگیت شدی! دورت بگردم که چه زود بزرگ شدی! کوچولوی ده ماهه من تو این مدت خیلی چیزا یاد گرفتی و حسابی پیشرفت کردی مثلا بای بای کردن رو ، تا بهت میگم علی بای بای کن فوری دستت رو میاری بالا و بای بای میکنی ولی نمیدونم چرا دست چپ ات رو میاری بالا؟ فکر کنم چپ دست باشی؟؟؟؟؟؟ وارسی کردن کابینت ها و کشوها هم که سرگرمی مورد علاقه جنابعالیه،مدت زمان سرپا وایستادنت بیشتر شده، دستت رو ول میکنی و سه چهار ثانیه رو پاهات وایمیستی بعدش تلپی میوفتی ولی غذا خوردنت همچنان مصیبت عظیمه!!...
23 مهر 1394

علی کوچولوی من به روایت تصویر

علی غنچه مامان، پسر طلا، شیرین تر از قند و عسل و نبات و مربا، تمام عشق و امید مامان که نفسهام به نفسهاش بنده از تولد تا الان                                                                                             بلافاصله بعد از...
22 مهر 1394

چه شغلی به پسرم میاد؟

آقای دکتر علی کوچولو از این قرص ها هم روزی دو تا بخورید ali cheff سرآشپز معروف   جناب آقای مهندس علی پسرم چرا نمیزاری عینک رو صورتت بمونه آخه؟   ادامه دارد... ...
19 مهر 1394

روز کودک مبارک

پا به پای کودکی هایم بیا  کفش هایت را به پا کن تا به تا  قاه قاه خنده ات را ساز کن  باز هم با خنده ات اعجاز کن .   کودکم،اولین روز کودکت مبارک    پسرم، دیروز روز جهانی کودک بود، کودک گلم بهت تبریک میگم،با یک روز تاخیر عوضش امروز صبح بعد از اینکه بارون بند اومد رفتیم شاهگلی، هوا خیلی خیلی خیلی خوب بود، طراوت بارون رو خیلی دوست دارم ولی تو خواب بودی و زیاد تنونستی از مناظر استفاده کنی. بیدار هم که شدی دیگه موقع برگشتن بود با دقت به اطراف نگاه میکردی بعدش هم رفتیم ناهار و حسابی دلی از عزا درآوردی! فدات بشم کم کم اشتهات داره برمیگرده...
17 مهر 1394

عکسهای نه ماهگی

اینم چند تا عکس از پیشی کوچولوی نه ماهه ما   اینجا هم ظرف غذای خودتو تشخیص دادی و داری چک میکنی ببینی تمیز شده یا نه؟ عاشق جاهای تنگ و تاریک هستی، آخه زیر میز آشپزخونه رفتی چیکار؟   از جاهای دیگه خونه که خیلی دوست داری تراسه! گاهی میگیرم بغلت و میریم توی تراس، جلوی درش وایمیستی و بیرونو تماشا میکنی داری میری بیرون ولی توری در نمیزاره! با تعجب دستتو میمالی بهش   اینجا هم دست گل جنابعالیه! کل لباس هاتو از جعبه ات ریختی رو زمین!   خیییییلی دوست دارم پسر گوگولی من! ...
14 مهر 1394

اسباب کشی

مامان جون اینا دارن کم کم خودشونو برای اسباب کشی آماده میکنن، تو وقتی بزرگ شدی از این خونه چیزی یادت نمیاد، عوضش این اسباب کشی بهونه ای شده برای بازی و شیطنت های تو، تو هم که عاشق قوطی خالی هستی و تو خونه هروقت خوصله ات سر میره یه قوطی خالی میدم و کلی باهاش مشغول میشی! اونقدر با قوطی ها بازی کردی و خرابشون کردی که من همش دنبال جنابعالی میدوم و کمکی از دستم براشون بر نمیاد اینجا هم یکم از قوطی رو خورده بودی که اومدم و ازدستت گرفتمش وگرنه همشو میخوردی ...
14 مهر 1394

مهارتهای نه ماهگی

کم مونده تا نه ماهگیت رو تموم کنی پسرم عزیز دلم، خیلی کم غذا شدی، نمیدونم چرا دیگه اشتها و ولع سابق رو نداری، دکترت میگه به زور بهت ندم ولی من بعضا میبینم که از صبح هیچی نخوردی به زور دهنتو باز میکنم و کم کم فرنی توش میریزم، ولی تو با زبونت میزنی بیرون، تا خدودی مخلوط موز و بیسکویت رو دوست داری، ولی اونم سه چهار روزه دیگه! هر غذایی فقط سه چهار روز برات جاذبه داره بعدش بکلی ازش میوفتی،مطمینم که از نمودار افتادی این ماه! از کارها و فعالیت های این ماهت هر چی بگم کمه! مثلا بیرون رفتنو یاد گرفتی، تا منو بابایی میخواییم حاضر بشیم و لباس بپوشیم ذوق میکنی و میری میشینی پشت در ورودی!( نمیدونم چجوری فهمیدی که از اون در باید خارچ بشیم؟)، م...
14 مهر 1394

بدون عنوان

قند عسلم، تازگی ها شیطون تر شدی و چیزهای جدیدی یاد گرفتی، سرعت چهار دست و پا رفتنت خیلی خیلی زیاد شده، تا دری رو باز میبینی با سرعت هرچه تمام میدوی طرفش، به لپ تاپ بابایی خیلی علاقه داری، دیگه بابایی نمیتونه وقتی تو بیداری با کامپیوتر کار کنه،مجبورا برای اینکه نری و روی لپ تاپش نشینی و سیمشو نکشی، میره تو اتاق و درو میبنده، تو هم پشت در هی دستتو میکوبی به در و گریه میکنی تا بالاخره بابایی تسلسم میشه و درو باز میکنه! اونروز رفته بودیم بیرون و برای اولین بار تو رو گذاشتم توی صندلی کودک، خیلی ذوق کرده بودی و خوشت اومده بود اینم عکسش:   دیدیم که خیلی خوشت اومده دیروز با بابایی رفتیم و کلی گشتیم تا یدونه صندلی عین اونو برات خری...
14 مهر 1394
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به علی گوگولی می باشد